فروشگاه تجارت حلال
فروشگاه هایپرثنا
سایت آپلود2
غریب مادر (شعر آیینی)
سایت هیئت های خراسان رضوی (لیست هیئت ها)
ساخت اسلایدمتحرک
وب سایت تکدید(شعر)
وب سایت شعر(مجتبی دسترنج)
وب سایت یاس کبود
معاونت حقوقی مجلس( کتابخانه)
دانلودنوحه
پایگاه تخصصی اهل بیت
ديوان شعر اهل بيت ع
وب باشگاه شعرآئینی
وب سایت توصیه های اخلاقی و..
وب سایت یامرتضی علی (ع)
وب سایت شوریده (دانلودنوحه)
در گذرگاه زمان
عطش روضه
وب سایت تقاطع
وب سایت زندگینامه مشاهیرواشخاص معروف و..
وب سایت اسلامیه
وب سایت بینات
علوم غریبه و...
شگفتی های قرآنی
وب سایت حکایات وحکمت
وبلاگهای منتخب درمیهن بلاگ
وبلاک هیئت محبان الزینب(س) جاده سیمان
سامانه ارسال پیام رایگان(پرند)
سامانه ارسال پیام رایگان(گیل پیامک)
سامانه ارسال پیام رایگان(پارسه)
سامانه ارسال پیام رایگان2
سامانه ارسال پیام رایگان
وب سایت های ارئه دهنده بنررایگان
ساخت بنر رایگان
سایت بعثه مقام معظم رهبری خراسان
سایت دانشگاه علمی کاربردی شهرداریهای خراسان
پایگاه مداح اهل بیت علیمی
پایگاه شخصی حاج مهدی اکبری
پایگاه شخصی حاج محمودکریمی
مرکز تنظیم آثارآیت ا... بهجت
سایت آیت ا... حکیم
سایت آیت ا... مدرسی
سایت بنیاداسلامی آیت ا... خویی
سایت آیت ا... وحیدخراسانی
سایت آیت ا...میرزاجوادتبریزی
مجمع احیای غدیر شهرستان ساری
پایگاه تخصصی اشعار اهل بیت
سازمان بسیج مداحان همدان
هئیت محبان الزهرا(س)بسیج بیشه سر
هیئت رزمندگان اسلام
پایگاه سادات
بانک اطلاعات شهرمشهد مقدش
هیأت مذهبی باب الحسین(علیه السلام)مشهد
هیئت حیدر کرار - مشهد مقدس
هیئت متحده غمزدگان حضرت رقیه (س) مشهد
پایگاه اطلاع رسانی جلسات هیئت های مذهبی
هیئت مکتب الحسین(ع) اصفهان
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت محمل (اشعارمذهبی)
وب سایت شخصی شاعرومداح اهل بیت برادرحاج مهدی جهان میهن
مداحی وشعر
مشق هیئت (اشعارمذهبی )
وب سایت صلوات آنلاین
هیئت قمربنی هاشم
مسکین باخرزی
وب سایت عمیت عین لاتراک
هیئت کف العباس (ع)رودسر
پایگاه تخصص مدح
ازدحام گودال (شعر)
فریادالعطش (شعر)
وبلاک شعرشاعر(شعر)
وبلاک سهیل عرب(قاسم بن الحسن(ع))
وبلاک غمخانه رباب (س)
لیست کامل سایت های خبری ، روزنامه ها و خبرگزاری های فارسی
پایگاه های اطلاع رسانی و روزنامه های کشور
فهرست روزنامه های ايران
وبلاک باب الحرم جدید(شعر)
وبلاک کربلا
شعر
وبلاگ رضیع الحسین(ع)
اوج پرواز
مداحین اشعار
وبلاگ اشعار کامل شاعران
سایت هیئت محبان الرضا(ع)
سایت سادات
رئوف اهل بیت (شعر)
هیئت انصارالرضاع(مشهد)
هئیت جنت العباس اصفهان
وبلاک خادمین حسین بن علی آبدانان
سایت هیئت های تهران
سایت حسینیه (نوحه )شعر
سایت باب الحرم (جدید)
بزم اشک (شعرمداحی)
سایت فاطمه(س)
سایت قائمیه اصفهان(دانلودنرم افزار)
بانک اشعارمذهبی2
مادحین (اشعارمذهبی)
دینی(اشعار)
اشعار(یاحسین)
سایت اشعارمذهبی
سایت مداحی (متن اشعارمذهبی)
خیمه دلسوختگان
سایت حرم شاه
بانک اشعارمذهبی
2- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
1- پخش زنده از حرم های ائمه (ع)
پخش زنده حرم حضرت عباس(ع)
پخش زنده حرم امام رضا (ع)
پخش زنده ومستقیم حرم امام حسین (ع)
سایت امام 8
سایت معراج
سایت باب الحرم
بعثه مقام معظم رهبری (خراسان رضوی)
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60
باز کن بر روى من آغوش جان را اى بقیع!
تا ببینم دوست دارى میهمان را اى بقیع؟
خاکى، اما برتر از افلاک دارى جایگاه
در تو مى بینم شکوه آسمان را، اى بقیع!
پنج خورشید جهان افروز در آغوش توست
کرده یى رشگ فلک این خاکدان را، اى بقیع!
مى رسیم از گرد ره با کوله بار اشک و آه
بار ده این کاروان خسته جان را اى بقیع!
بیت الاحزان بود و زهرا، هیچکس باور نداشت
تا کنند از او دریغ این سایبان را اى بقیع!
عاقبت ار جور گلچین شاخه ى این گل شکست!
در بهاران دید تاراج خزان را اى بقیع!
گر چه باغ یاس او پر شد زگلهاى کبود!
با على هرگز نگفت این داستان را اى بقی
سیلى گلچین چو گردد با رخ گل آشنا
بلبل از کف مى دهد تاب و توان را اى بقیع!
پاى آتش را به بیت وحى، دشمن باز کرد!
سوخت همچون برق خرمن سوز، آن را اى بقیع
حامل وحى الهى، گاه البلاغ پیام
بوسه مى زد بارها آن آستان را اى بقیع!
اى دریغا روز روشن، دشمن آتش فروز
بى امان مى سوخت آن دارالامان را اى بقیع!
قهر گلچین آنقدر دامن به آتش زد، که سوخت
عاقبت آن طایر عرش آشیان را اى بقیع!
اى دریغا درمیان شعله، صاحبخانه سوخت!
سوخت این ناخوانده مهمان، میزبان را! اى بقیع!
دیگر از آن شب، على از درد، آرامى نداشت
داده بود از دست چون آرام جان را اى بقیع!
با دلى لرزان، زبلبل پیکر گل را گرفت!
یا دارى گریه هاى باغبان را اى بقیع؟!
لرزه مى افتد به جانت، تا که مى آرى به یاد
لرزش آن دستهاى مهربان را اى بقیع!
جز تو غمهاى على را هیچکس باور نکرد!
مى کشى بر دوش خود بارى گران را، اى بقیع!
بازگو با ما: مزار کعبه ى دلها کجاست؟!
در کجا کردى نهان آن بى نشان را اى بقیع؟!
قطره یى، اما در آغوش تو دریا خفته است!
کرده یى پنهان تو بحرى بیکران را اى بقیع!
چشم تو خون گرید و، (پروانه) مى داند کجاست
چشمه ى جوشان این اشک روان را، اى بقیع
محمد علی مجاهدی
اى راهیان شهر نور این جا بقیع ست
این خاک عنبربوى مشک آسا، بقیع ست
این جا هزاران داستان ناگفته دارد
این جا دوصد سرّ نهان بنهفته دارد
سوز جگرها بس در این خاک بقیع ست
بیرون ز حدّ عقل ادراک بقیع ست
آیینه آیین حق را قبر این جاست
خاکش عجین با زهر تلخ و صبر این جاست
این خاک تا عرش خدا ره توشه دارد
رکن و حطیم و کعبه در هر گوشه دارد
بیمار عشق سرمدى را تربت این جاست
یک شهر نى، یک دهر حزن و غربت این جاست
این جا به «کرّمنا بنى آدم» طرازست
از این زمین تا عرش رحمان راه، بازست
ایمان و عشق و سرّ حق را جوهر این جاست
انهار نور و چشمه سار کوثر این جاست
روح عروج «اِرجعى» پویاست این جا
خاکش قرین با تربت زهراست این جا
عطرى ز بوى بقعه زهرا در این جاست
حزنى ز اندوه شب مولا در این جاست
داناى اسرار نهانِ این جهان کو
فرزند زهرا، مهدى صاحب زمان کو
کو آن که از هر بى نشان دارد نشانه؟
کو آن که باشد آگه از دفن شبانه؟
کو آن که ریزد اشک و از سیلى بگوید
با سوز دل از صورت نیلى بگوید
تا از مزار مخفى مادر بگوید
تا از جفاى خصم بدگوهر بگوید
اى دست حق، وى حجّت خلاّق دادار
زنجیر و غُل از گردن بیمار بردار
تخریب کرده اند حرم و بارگاهتان
آنها که زنده اند به لطف نگاهتان
بر روی مهربانیتان چشم بسته اند
با خود نگفته اند چه بوده گناهتان
از نسل هیزم آورشان که عجیب نیست
آتش زنند دوباره دل پر زآهتان
روز سقیفه بود اگر بی حرم شدید
یا بین کوچه بود که بستند راهتان
اول زدند مادر و بعدش حسینتان
افتاد بین تیغ و نیزه و شد قتلگاهتان
وقتی رسید یوسف کنعان فاطمه
با او بنا کنیم حرم دلبخواهتان
فعلا نشسته است و زغم آه می کشد
کنج بقیع در شب تار و سیاهتان
کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع
تا سحر میسوختم چون قلب زوار بقیع
کاش میشد مخفی از وهابیان سنگدل
مینهادم نیمه شب صورت به دیوار بقیع
قبه و قبر و رواق و خانه و گلدسته داشت
ای مدینه از چه ویران گشت آثار بقیع
نیست حق گریهاش بر چار قبر بیچراغ
زائری کز راه دور آید به دیدار بقیع
ماه، زائر، اختران، اشکند و گنبد، آسمان
صورت مهدی شده شمع شب تار بقیع
آب، خون و دانه اشک و نالهاش سوز جگر
هر که شد مرغ دل زارش گرفتار بقیع
گر زنان را نیست ره در این گلستان، غم مخور
شب که خلوت میشود زهراست، زوار بقیع
اینکه آثارش بوَد باقی میان دشمنان
دست حق بودهست از اول نگهدار بقیع
گر به دقت بنگری بر این امامان غریب
میچکد پیوسته اشک از چشم خونبار بقیع
بس که آغوشش پر است از لالههای فاطمه
بوی جنت خیزد از دامان گلزار بقیع
رازها داری درون سینه پنهان ای بقیع
نیست چشمی که نباشد بر تو گریان ای بقیع
گر شود روزی سکوت خویشتن را بشکنی
هستی از غم می شود بی تاب و حیران ای بقیع
لاله و یاس و شقایق پرپر از باد خزان
خفته در آغوش تو از باغ جانان ای بقیع
مجتبی دلبند زهرا با دل صد چاک او
گشته از زهر جفا نزد تو مهمان ای بقیع
باقرالعلم النبی و صادق و سجاد را
همچو جان بنموده ای در خویش پنهان ای بقیع
خلق می گویند زهرا خفته در آغوش تو
ریخته بر روی تو اشک فراوان ای بقیع
ای زمین مهمان نوازی کن شکسته پهلویش
پشت درب خانه از بیداد عدوان ای بقیع
بازوی او زخمی و رخساره اش باشد کبود
رحم کن قلب پیمبر را مسوزان ای بقیع
حضرت پیغمبر از نزدیک باشد ناظرت
بیش از این هرگز مکن او را پریشان ای بقیع
روزگاری گنبد و گلدسته هایی داشتی
آب بستند و تو را کردند ویران ای بقیع
درب های تو برروی زائرانت بسته است
نیست راحت بهر دیدار تو مهمان ای بقیع
کاش می شد مهدی زهرا زغیبت می رسید
تا که می شد جلوه گر آن قبر پنهان ای بقیع
عالم امکان رها می شد زجور ناکسان
خاک کویت می شد از نو چون گلستان ای بقیع
گرچه داری قلبی از آتش فروزانتر ولی
می شود هر قلب سوزان در تو درمان ای بقیع
ای نگین حلقه ی عالم زغربت غم مخور
عاقبت روزی شود رنج تو پایان ای بقیع
جلوه جنتبه چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع
گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند
صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع
گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
گرچه مىتابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع
میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر
بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع
بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را
قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع
تا سروکارش بود با عترت پاک رسول
کى عنایتبا کم و کیف جهان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجتبنور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه
پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین
اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع
در پناه مجتبى در ظل زین العابدین
ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبى و صادق آل رسول
خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز
داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع
کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول
منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع
آخر اینجا قصه گوى رنجبى پایان تست
غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع
خفته بین منبر و محرابى اما بازهم
از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع
راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت
تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلوت روحانىاش
اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روى مردم بستهاست
زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع
کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق»
چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع
بر گشا مُهر خاموشى از زبانت اى بقیع!
جاى زهرا را بگو با زائرانت اى بقیع!
دیده گریان ما را بنگر و با ما بگو
در کجا خوابیده آن آرام جانت اى بقیع!
لطف کن، گم کردهٔ ما را نشانِ ما بده
بشکن این مُهر خموشى از زبانت اى بقیع!
گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد
بر ندارم سر ز خاک آستانت اى بقیع!
گفت مولا رازِ این مطلب مگو با هیچ کس
خوب بیرون آمدى از امتحانت اى بقیع!
گر ندارى اذن از مولا که سازى بر ملا
لااقل با ما بگو از داستانت اى بقیع!
فاطمه با پهلوى بشکسته شد مهمان تو
دِه خبر ما را ز حال میهمانت اى بقیع!
آرزو دارد به دل خسرو که تا صاحب زمان
بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقیع!
کاش ما هم کبوترت بودیم
آستان بوس محضرت بودیم
کاش با بال های خاکی مان
لااقل سایه گسترت بودیم
کاش ما هم به درد می خوردیم
فرش قبر مطهرت بودیم
کاش می سوختیم از این غربت
شمع بالای بسترت بودیم
کاش می شد که محرمت بودیم
عاشقانه ابوذرت بودیم
کاش در کوچه ی بنی هاشم
پیش مرگان مادرت بودیم
کاش ماه محرمی آقا
یک دهه پای منبرت بودیم
کاش می شد که گریه کن های
روضه ی تیغ و حنجرت بودیم
کاش می شد که سینه زن های
نوحه ی گریه آورت بودیم
کاش در روز تشنگی- محشر-
باده نوشان ساغرت بودیم
در قیامت به گریه می گوییم:
کاش…ای کاش..نوکرت بودیم
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه
حرم برای تو شه کرم می سازه
آخر برات یه گند طلا می سازیم
شبیه گنبد امام رضا می سازیم
سر مزارت ضریح طلا می سازیم
مثل ضریح شش گوشه بهش می نازیم
سقا خونه بنا کنیم با شور واحساس
سر قبر ام البنین مادر عباس
دخیل می بندیم و می گیم بر تو اسیریم
حسن حسن می گیم واز عشقت می میریم
به کوری عایشه و دشمن حیدر
بقیع تو آباد می شه گل پیمبر
آقا می یاد و می گیره تقاص زهرا
بقیع تو آباد می شه به جان مولا
دل گرفته یاد ایوان بقیع
دیده ای داریم گریان بقیع
حیف بر خاکش بتابد آفتاب
سایهی عرش است بر جان بقیع
غربتش چون شمع آبم میکند
صحن ویرانش خرابم میکند
نسل در نسل عشق دارم، عاشقم
چون گرفتارت کما فی السّابقم
شیعهی فقه و اصول مذهبم
زنده از انوار قال الصّادقم
کرسی درست جهاد اکبر است
ابن حیّان و مفضّل پرور است
فاطمیّه سفرهی جانانه ات
بود هر شب روضهی ماهانه ات
درس اول روضه خوانی بود و بس
تا حسینیّه است مکتب خانه ات
روزی یک عمر ما دست شماست
خرج راه کربلا دست شماست
باز بر بیت ولا آتش زدند
نیمه شب وقت دعا، آتش زدند
باز هم دست ولایت بسته و
پشت در صدیقه را آتش زدند
نه ردایی نه عمّامه بر سرت
بود خالی جای زهرا مادرت
سالخورده طاقتش کم می شود
بی زدن هم قامتش خم می شود
بر زمین می افتد و در کوچه ها
تا که ضرب دست محکم می شود
… خود به خود ای وای مادر می کند
یاد خون زیر معجر می کند
خوب شد خواهر گرفتارت نشد
نیزه ای در فکر آزارت نشد
اهل بیتت را کسی سیلی نزد
زیور آلات کسی غارت نشد
خواهری میکرد با حسرت نگاه
دست و پا میزد حسین در قتلگاه
دلم امشب به مجلس روضه
خسته و بی قرار می آید
یک کبوتر شده و از سمتِ
حرمی پر غبار می آید
.
گرد غربت نشسته بر روی
پر و بال کبوترانهٔ دل
می چکد لاله لاله اشکِ درد
امشب از خلوت شبانهٔ دل
.
با من ای دل بگو کجا رفتی
که پر از ماتم و شراره شدی
تو چه دیدی در آن دیار غریب
که شکستی و پاره پاره شدی
.
گفت رفتم به سرزمینی که
عطر اندوه و بغض و ماتم داشت
خاک آنجا همیشه دلگیر و
آسمانش همیشه شبنم داشت
.
به خدا رنگ خاک می گیرد
پر و بال کبوتران بقیع
روز ها هم همیشه در آن جا
آفتاب است سایه بان بقیع
.
نه حرم، نه رواق، نه گنبد
نه ضریح و نه صحن و گلدسته
هست آنجا مزار خاکیّ
چار مرد غریب و دل خسته
*
در نواحی نوحه و ناله
شعلهٔ بی کرانه ای دارد
نه فقط قبر چار مرد غریب
بانوی بی نشانه ای دارد
.
این زمین دل شکسته از آهِ
غربت و ناله های مادر بود
هم دم اشک های مادرمان
یک بغل لاله های پرپر بود
*
و در این باغ آتش سرخی
در دل سبز یاسمن گل کرد
شعلهٔ زهرِ کینه ها بین
جگر پارهٔ حسن گل کرد
.
چند روزی گذشت و خاک بقیع
عطر غم ناک اشک و ناله گرفت
و به دست همان کمان داران
بدن یاس رنگ لاله گرفت
.
این زمین یک زمین ساده که نیست
این زمین خاک غربت آباد است
این زمین دلشکسته داغِ
گریه های امام سجاد است
.
این زمین از تبار اشک و آه
به خدا هر سپیده زائر داشت
آسمانی پر از ستاره از
روضه های امام باقر داشت
.
خاک های غریب این صحرا
روزگاری تب شقایق داشت
تا سحر در کبود چشمانش
اشک سرخ امام صادق داشت
.
این زمین یک زمین ساده که نیست
باغی از داغ لاله و یاس است
در تبِ ناله های محزونِ
مادر بی قرار عباس است
.
در حوالی این دیار غریب
از غم یار آشنا می خواند
در مدینه کنار خاکِ بقیع
روضهٔ سرخ کربلا می خواند
بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع
بوى گل مىآید از چاک گریبان بقیع
مرغ شب در سوگ گلهایىکه بر این خاک ریخت
از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع
نالههاى حضرت زهرا هنوز آید به گوش
از فضاى حسرت آلودِ غم افشان بقیع
گوش ده تا گریهی زار على را بشنوى
نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع
این حریم عشق دارد عقدهها پنهان به دل
شعلهها سر مىکشد از جان سوزان بقیع
از دل هر ذرّه بینى جلوهگر صد آفتاب
گر شکافى ذرّه ذرّه خاکِ
نويسنده : خادم الرضا |
تاريخ : چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:شعرتخریب بقیع,سالروز تخریب بقیع ,اشعارتخریب بقیع ,بقیع,مدینه زینبیون,بقیع,مدینه ,مکه,شعرتخریب بقیع,سالروز تخریب بقیع ,اشعارتخریب بقیع ,بقیع,مدینه ,شعرتخریب بقیع, |
نوع مطلب :
<-CategoryName-> |
آی کبوتر که نشستی روی گنبد طلا
تو که پرواز می کنی تو حرم امام رضا
من کبوتر بقیع ام با تو خیلی فرق دارم
سرم و بجای گنبد روی خاکها می ذارم
خونه قشنگ تو کجا و این خونه کجا
گنبد طلا کجا قبرهای ویرونه کجا
اون جا هر کی میپره طائر افلاکی میشه
این جا هر کی می پره بال و پرش خاکی میشه
اونجا خادما با زائر آقا مهربونن
اینجا زائرا رو از کنار قبرها می رونن
تو که هر شب می سوزه چلچراغا دور و برت
به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت
کی میگه که تو غریبی غریب عاشق نداره
روز و شب این همه مجنون رو خاکت سر می ذاره
غریب اونه تو بقیع شمع و چراغی نداره
نه ضریح و نه حرم حتی رواقی نداره....
*****
گل من ای مادرم
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
دوست دارم ببینم روزی قبری که نهان است
باغ زیبای نبی (ص) چو باغی درخزان است
در میان کوچه ها مادر قد کمان است
درمیان گریه هاش پی صاحب الزمان است
***** (شور)
بقیع
می گند بقیع چهل چراغ وسایه بون نداره
آهای مردم ، زن جوون قد کمون نداره
می گندبقیع دل می بره از زمین و ازآسمان
بنت رسول منتظر حضرت صاحب الزمان (عج)
کاشکی می شدمن بقیع فاطمه رو می دیدم
این بدن بیمارمو رو زمینش می کشیدم
هست بقیع فاطمه (س) کعبه قلب شیعیان
می دونم مهمونشه حضرت صاحب الزمان(عج)
بگو ای مهدی (عج ) اگه بوسه زدی به روی او
چشماتو آقا ببند تا نبینی بازوی او
*****(شور)
مادر
درمیان موج تو،ماکه ساحل نداریم رفقارفتن بقیع، مگه مادل ندارم
اگه برهیئت ما، برگه مهمان بدی تابیاندتوی بقیع ، قبرتونشان بدی
یار و یاور همه اونی که دل می بره
مادره آی مادره (2)
ماهمه بی مادریم،بچه های حیدریم(ع) مادرمافاطمه ست، دردمایه عالمه ست
اگه اینجااومدم ، من که مادر ندارم دل خوش فاطمه ام ، یارو یاور ندارم
اوعزیز حیدره از عالم دل می بره
مادره آی مادره (2)
سروده شاعرومداح اهل بیت حاج مهد ی جهان(میهن)
داره می باره آسمون
همراه صاحب زمون
گمونم کنار بقیع
روضه خون شده آقامون
***
شیعه دلش پر از غمه
رو گونه ش اشک ماتمه
برا غریبی بقیع
هرچی گریه کنی کمه
***
دل پر ه از غصه و آه
رفته مشهد کنار شاه
رفته بگریه با رضا
به حرم بی بارگاه
***
گنبد طلاایون طلا
امام رضا امام رضا
بگو بقیع بهشت ما
حرم نداری تو چرا ؟
***
نه گل و نه گلدسته ای
نه شمع و نه پروانه ای
وای از دل زهرای ما
بقیع شده ویرانه ای
***
همون هایی که تو کوچه
بستند راه مادرتون
یه روزی هم تو مدینه
ویرون کردن حرمتون
***
یه مادر تازه جوون
توکوچه شد قامت کمون
بچه هاش با گریه می گن
ای وای خدا مادرمون
***
بسته شده دست بابا
در شعله ور شده چرا ؟
مادر پشت در سوخته یا
افتاده زیر دست و پا
***
از نس اونا این روزا
تو بحرین یا تو هرکجا
فقط به جرم عشقتون
می کشن محب شما
داره می باره آسمون
همراه صاحب زمون
گمونم کنار بقیع
روضه خون شده آقامون
***
شیعه دلش پر از غمه
رو گونه ش اشک ماتمه
برا غریبی بقیع
هرچی گریه کنی کمه
***
دل پر ه از غصه و آه
رفته مشهد کنار شاه
رفته بگریه با رضا
به حرم بی بارگاه
***
گنبد طلاایون طلا
امام رضا امام رضا
بگو بقیع بهشت ما
حرم نداری تو چرا ؟
***
نه گل و نه گلدسته ای
نه شمع و نه پروانه ای
وای از دل زهرای ما
بقیع شده ویرانه ای
***
همون هایی که تو کوچه
بستند راه مادرتون
یه روزی هم تو مدینه
ویرون کردن حرمتون
***
یه مادر تازه جوون
توکوچه شد قامت کمون
بچه هاش با گریه می گن
ای وای خدا مادرمون
***
بسته شده دست بابا
در شعله ور شده چرا ؟
مادر پشت در سوخته یا
افتاده زیر دست و پا
***
از نس اونا این روزا
تو بحرین یا تو هرکجا
فقط به جرم عشقتون
می کشن محب شما
ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند
کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند
زائری آمدکنار قبر آقایش نشست
با کتک او را ز قبر مجتبی برداشتند
خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است
خاک اینجا راهمه بهر شفابرداشتند
تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی...
ازهمین هارابرای کربلا برداشتند
خواستند آثار جرم شهر مخفی ترشود
از میان نقشه اسم کوچه را برداشتند
آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد
تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند
یک مفاتیح الجنان آورده بودیم،از چه رو
دو نگهبان آمدند از پیش ما برداشتند!
خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد
بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد
آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود
گنبد و گلدسته های با صفایی می شود
این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن
هر کسی اینجاب یاید مجتبایی می شود
پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند!
واقعاَ اینجاعجب دارالشفایی می شود
نقشه این صحن راباید که اززهرا گرفت
نقشه رامادر دهد وه چه بنایی می شود
گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن
پرچم سجاد،دارد دل هوایی می شود!
حتم دارم ساخت و ساز حرمهای بقیع
از همان لحظه که آقا تو میایی می شود
می رسد روزی که بادستان پرمهر شما
از رواق وصحن اینجا رونمایی می شود
آخرش من مطمئنم این گره وا می شود
این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود
هر چه خواندم در بقیع ازسینه عقده وانشد
هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد
راه مارا بسته بودند هرچه من می خواستم...
تاروم درپیش قبر مادر سقا نشد
سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی
هیچ یک ازروضه هایم روضه زهرا نشد
"کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست"
بعداز آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد
ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد
زائر زهرا شدن جزنیمه شبهانشد
بعد زهرا مرتضی ماندوغم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد
زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتاد پشت در و دیگر پا نشد
----------------------------------
سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغا نشد
هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد
نه بارگه که ملک بر درش شود دربان
نه گنبدی که به طوفش تمام کون ومکان
ضریح و گنبدو صحن و رواق جای خودش
نه سنگ قبر که نویسند بر او نام و نشان
عجب نه گر شده ویران حرم سرای بقیع
((همیشه باغ بود پایمال دست خزان))
اگر چه زان حرم پاک مانده مشتی خاک
به چشم اهل نظر برتر است ز باغ جنان
برون نمای سر از خاک یا رسول الله
کتار قبر تو قبر حسن شده ویران
بمیرم از غمت ای میوه دل زهرا
که از غمت دل زهرا شده چو باغ خزان
شده خراب مزار کسی که در غم او
بس است دیدن راس پدر به روی سنان
مگر نه باقر دین را به زهر کین کشتند
دگر چرا نمودند قبر او ویران
به سر زنید و بگویید شیعیان امشب
خراب گشته مزار رِِِییس مذهبمان
هزار مرتبه شکر قبر فاطمه مخفی است
که نیست طاقت بی حرمتی به مادرمان
بنویسید " حرم " کور شود چشم حسود
بنویسید سر آرند ملائک به سجود
بنویسید که زیباست بدون گنبد
بنویسید که زیباست شبیه مشهد
سالیانی ست که با داغ بقیع میسوزیم
فانی شعله ی عشقیم، جهان افروزیم
مژده بر دیده که زائر شدنی خواهد بود
مجلس هروله دایر شدنی خواهد بود
عاقبت چشم عدو نیز خزان خواهد دید
عوض آنچه به ما رفت گران خواهد دید
بنویسید " بقیع " گریه به راه اندازید
رخنه در سینه نمایید وَ آه اندازید
قلمی دست بگیرید که تشریح کنید
غزلی ساخته آن را پُرِ تلمیح کنید
ب " یعنی که بسوزیم بر این غربت عشق"
قاف " یعنی قسمی هست که بر تربت عشق"
خوردم و غصه ی ایام گریبان گیرم
شد و انگار همین بود همه قسمت عشق
ی " یعنی یخ ما آب نشد تا امروز"
پشت ابر است یگانه رخ آن طلعت عشق
عین " عطریست که در بین فضا پیچیده"
وه چه مستی دهد این تربت خوش نکهت عشق
بنویسید که ما چشم به ره دوخته ایم
جزو زریّه ی کاشانه ی در سوخته ایم ...
بوي غم بوي عزا دارد بقيع
غربتي بي انتها دارد بقيع
اشك زهرا روي خاكش ريخته
روز و شب حال بكا دارد بقيع
بس حكايت از زمان غربت و
ناله هاي مرتضي دارد بقيع
در ميان سينه ي سوزان خود
گنج پنهان سال ها دارد بقيع
باز بي شمع و چراغ و زائر است
مردماني بي وفا دارد بقيع
بوده اينجا هيئت ام البنين
روضه خوان كربلا دارد بقيع
بغض مي بارد به هر جا پا نهي
آستاني غم فزا دارد بقيع
هر كه برگشته از آن وادي غم
گفته بس نا گفته ها دارد بقيع
خواب مي ديدم كه قد آسمان
گنبدي رنگ طلا دارد بقيع
خواب مي ديدم كه صحن و بارگاه
مثل صحنين رضا دارد بقيع
كربلا خاكش شفا گر مي دهد
تربت پاكش شفا دارد بقيع
آن قدر هم بي كس و بي يار نيست
زائري نام آشنا دارد بقيع
روز تخريب ضريح و گنبدش
مهدي صاحب عزا دارد بقيع
تا هميشه ياد مادر باشد و
خاك بر روي عبا دارد بقيع
انتقام فاطمه خواهد گرفت
آخر اي دنيا ، خدا دارد بقيع
کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع
تا سحر میسوختم چون قلب زوّار بقیع
کاش میشد مخفی از وهابیان سنگ دل
مینهادم نیمه شب صورت به دیوار بقیع
قبّه و قبر و رواق و خانه و گل دسته داشت
ای مدینه از چه ویران گشت آثار بقیع
نیست حقّ گریهاش بر چار قبر بی چراغ
زائری کز راه دور آید به دیدار بقیع
ماه، زائر، اختران، اشکند و گنبد، آسمان
صورت مهدی شده شمع شب تار بقیع
آب، خون و دانه اشک و نالهاش سوز جگر
هر که شد مرغ دل زارش گرفتار بقیع
گر زنان را نیست ره در این گلستان، غم مخور
شب که خلوت میشود زهراست، زوّار بقیع
این که آثارش بوَد باقی میان دشمنان
دست حق بودهست از اول نگهدار بقیع
گر به دقت بنگری بر این امامان غریب
میچکد پیوسته اشک از چشم خون بار بقیع
بس که آغوشش پر است از لالههای فاطمه
بوی جنت خیزد از دامان گل زار بقیع
در جهان، هم شأن و همتائی کجا دارد بقیع؟
چون که یک جا، چار محبوب خدا دارد بقیع
نور چشمان رسول و پور دل بند بتول
صادق و سجاد و باقر، مجتبی دارد بقیع
خلق شد عالم ز یُمن خلقت آل عبا
یک تن از پنج تن آل عبا دارد بقیع
همدم دل دادگان و محرم محراب راز
هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع
حاصل آیات قرآن، باقرِ علم رسول
وارث فضل و کمال انبیا دارد بقیع
صادق آل محمّد، ناشر احکام حق
دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع
در نظر آید، زمین بر چرخ سنگینی کند
بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع
گر چه تاریک است، در ظاهر ندارد یک چراغ
همچو ایوانِ نجف نور و صفا دارد بقیع
رازها گوید به گوش شب در این جا کهکشان
رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقیع
سایه ها نجوا کنان بر مدفن این چارتن
کرده شب گیسو پریشان یا عزا دارد بقیع؟
سر به دیوارش زند هر کس از این جا بگذرد
در سکوتش ناله ها و گریه ها دارد بقیع
چار معصومند و دورند از حریم جدّشان
شکوه ها از دشمنانِ مصطفی دارد بقیع
آن دو غاصب در جوار مدفن پاک رسول
دور از او جسم امامان را چرا دارد بقیع؟
می کند محکوم، ظالم را به هر دور زمان
گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع
بشنو از این قبرها بانگ انا المظلوم را
تا که مهدی باز آید، این ندا دارد بقیع
تا شود ثابت که نور حق نمی گردد خموش
گر چه ویران شد، جلال کبریا دارد بقیع
نالهٔ امّ البنین با اشک زهرا همدم است
در غبارِ غم، جمال کربلا دارد بقیع
چون (حسان) این جا بود، شب ها، مسیر فاطمه
تا که نامحرم نیاید، انزوا دارد بقیع
دلم امشب به مجلس روضه
خسته و بی قرار می آید
یک کبوتر شده و از سمتِ
حرمی پر غبار می آید
*
گرد غربت نشسته بر روی
پر و بال کبوترانهٔ دل
می چکد لاله لاله اشکِ درد
امشب از خلوت شبانهٔ دل
*
با من ای دل بگو کجا رفتی
که پر از ماتم و شراره شدی
تو چه دیدی در آن دیار غریب
که شکستی و پاره پاره شدی
*
گفت رفتم به سرزمینی که
عطر اندوه و بغض و ماتم داشت
خاک آنجا همیشه دلگیر و
آسمانش همیشه شبنم داشت
*
به خدا رنگ خاک می گیرد
پر و بال کبوتران بقیع
روز ها هم همیشه در آن جا
آفتاب است سایه بان بقیع
*
نه حرم، نه رواق، نه گنبد
نه ضریح و نه صحن و گلدسته
هست آنجا مزار خاکیّ
چار مرد غریب و دل خسته
*
در نواحی نوحه و ناله
شعلهٔ بی کرانه ای دارد
نه فقط قبر چار مرد غریب
بانوی بی نشانه ای دارد
*
این زمین دل شکسته از آهِ
غربت و ناله های مادر بود
هم دم اشک های مادرمان
یک بغل لاله های پرپر بود
*
و در این باغ آتش سرخی
در دل سبز یاسمن گل کرد
شعلهٔ زهرِ کینه ها بین
جگر پارهٔ حسن گل کرد
*
چند روزی گذشت و خاک بقیع
عطر غم ناک اشک و ناله گرفت
و به دست همان کمان داران
بدن یاس رنگ لاله گرفت
*
این زمین یک زمین ساده که نیست
این زمین خاک غربت آباد است
این زمین دلشکسته داغِ
گریه های امام سجاد است
*
این زمین از تبار اشک و آه
به خدا هر سپیده زائر داشت
آسمانی پر از ستاره از
روضه های امام باقر داشت
*
خاک های غریب این صحرا
روزگاری تب شقایق داشت
تا سحر در کبود چشمانش
اشک سرخ امام صادق داشت
*
این زمین یک زمین ساده که نیست
باغی از داغ لاله و یاس است
در تبِ ناله های محزونِ
مادر بی قرار عباس است
*
در حوالی این دیار غریب
از غم یار آشنا می خواند
در مدینه کنار خاکِ بقیع
روضهٔ سرخ کربلا می خواند
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام
من زائر قبور خراب مدینه ام
آن جا که گریه ها همه خاموش و بی صداست
هر کس بمیرد از غم آن سرزمین رواست
آن جا که بغض سینه گلو گیر می شود
حتی جوان ز غربت آن پیر می شود
خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است
از گریه های فاطمه آیینه کاری است
اهل مدینه باب عداوت گشوده اند
بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند
هر کس دم از علی زده تخریب می شود
صدیقۀ مطهره تکذیب می شود
دنبال بی کس اند که تنهاترش کنند
صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند
از نسل هیزمند و به آتش علاقه مند
تفریح شان تمسخر هر نالۀ بلند
در خواب هم نشان حیا را ندیده اند
نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند
بغض علی زبانه کشد از وجودشان
رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان
روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد
با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد
ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی ست
تصویر چادری ست که در کوچه خاکی ست
امواج یک صدا دلم آزار می دهد
گویا صدای صورت و دیوار می دهد
گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک
آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک»
تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع
یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع
اوراق خاطرات غیورانه نیلی است
هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است
بی درد مردمان زمان جان مرتضی
ما را رها کنید بمیریم زین عزا
روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم
همراه منتقم حرم آباد می کنیم
گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا
گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا
ما داغ دار سیلی ناحق مادریم
چشم انتظار منتقم آل حیدریم
خوش آن نسیم که مى آید از کنار بقیع
خوشا هواى روان بخش و مُشکبار بقیع فرشتگان ز زمین مى برند سوى بهشت براى غالیهی حوریان غبار بقیع اگر که طور تجلّى ز صدق مى طلبى بیا به گلشن روحانى دیار بقیع دریغ و درد که از ظلم دشمنان خدا خراب شد همه آثار بى شمار بقیع ایا که غیرت دین دارى و ولایت آل ببار خون، عوض اشک در کنار بقیع خراب کرد ستم، مشهد چهار امام کز آن شرف به سما یافت خاکسار بقیع نخست مرقد سبط نبى امام حسن بزرگ محور اعزاز و افتخار بقیع مزار حضرت سجاد، اسوه عبّاد امین اعظم حق، رکن استوار بقیع مزار حضرت باقر، عزیز پیغمبر که بر فزوده به اجلال و اشتهار بقیع مزار حضرت صادق رئیس مذهب و دین جهان علم و عمل، نور کردگار بقیع قبور منهدم دیگر از تبار رسول فزوده است بر اوضاع رنج بار بقیع ز ظلم فرقه وهّابیان ناکس دون بیا ببین که خزان گشته نوبهار بقیع سعودیان عمیل یهود و صهیونیسم ز ظلم، هتک نمودند اعتبار بقیع قبور آل پیمبر، خراب و ویران است فرشتگان همگان اند سوگوار بقیع در این مصائب عظمى ولىّ عصر بوَد شکسته خاطر و محزون و داغدار بقیع کند ظهور و جهان پر کند ز دانش و داد زند به ریشه خصم ستم شعار بقیع قیام باید و مردانگىّ و همّت و عزم که بر طرف کند این وضع ناگوار بقیع وگرنه تا نشود قطع دست استعمار جهان شیعه بود زار و دل فکار بقیع حرامیان به حرم تا که حاکم اند رواست که مسلمین همه باشند شرمسار بقیع سلام بى حد و بسیار بر پیمبر و آل درود وافر و بى انتها نثار بقیع ز یاد مرقد ویران اولیاى خدا همیشه «لطفى صافى» است بى قرار بقیع ===============================
============================
خدايا شب پريشونیه تموم چشا خيس و بارونيه
میون گلو ترانه ی بغضه كه زندونيه که سهم بقيع هنوز بی چراغی و ویرونیه اگه يك روز مادر سادات پشت در غرق خون نمی شد حریم پاك پسرهاش هيچ موقع ديگه ویرون نمی شد امون ای دل وای امون ای دل وای امون ای دل وامصیبت بروی دلم يه دنيا غمه اگه بمیره شيعه والّا کمه آخه قبور اماما برا شيعه محترمه چهار تا مزار ميون بقيعه كه بي حرمه اگه يك روزدستای مولا بين کوچه بسته نمي شد دیگه هيچ وقت حرمت صحن آسمون شیكسته نمی شد امون ای دل وای امون ای دل وای امون ای دل وامصیبت یه دنيا عزاس تو قاب چشام بدی كه نمياره خيلي دوام گمون می كنم ميون بقيع اين چهارتا امام گرفتن همه يه روضه به ياد خرابه شام ایشاالله اون روز مياد كه اين خاك غم جای پای آقاس به پا ميشه بارگاهی كه قلب اون قبر پاك زهراس امون ای دل وای امون ای دل وای امون ای دل وامصیبت |
|||||||
بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
بعد تخریب بقیع و این ستم در آن دیار ====================== نه قبله در تو که قبله نماست در تو بقیع ========================= بسم الله الرحمن الرحیم دیشب برای دفتر من همّ و غم شدی
تخریب کرده اند حرم و بارگاهتان آنها که زنده اند به لطف نگاهتان بر روی مهربانیتان چشم بسته اند با خود نگفته اند چه بوده گناهتان از نسل هیزم آورشان که عجیب نیست آتش زنند دوباره دل پر زآهتان روز سقیفه بود اگر بی حرم شدید یا بین کوچه بود که بستند راهتان اول زدند مادر و بعدش حسینتان افتاد بین تیغ و نیزه و شد قتلگاهتان وقتی رسید یوسف کنعان فاطمه با او بنا کنیم حرم دلبخواهتان فعلا نشسته است و زغم آه می کشد کنج بقیع در شب تار و سیاهتان
...................... بشکند دستی که ویران کرد این گلخانه را
................................................................ یک عمر در حوالی غربت مقیم بود .................................. آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه حرم برای تو شه کرم می سازه آخر برات یه گند طلا می سازیم شبیه گنبد امام رضا می سازیم سر مزارت ضریح طلا می سازیم مثل ضریح شش گوشه بهش می نازیم سقا خونه بنا کنیم با شور واحساس سر قبر ام البنین مادر عباس دخیل می بندیم و می گیم بر تو اسیریم حسن حسن می گیم واز عشقت می میریم به کوری عایشه و دشمن حیدر بقیع تو آباد می شه گل پیمبر آقا می یاد و می گیره تقاص زهرا بقیع تو آباد می شه به جان مو
=================== باید اینجا حرم درست کنند چار تا مثل هم درست کتتد با امام حسن سزاوار است چند باب الکرم درست کنند با طلا دور مرقد سجاد بیتی از محتشم درست کنند به تولای باقر و صادق صحن دارالقلم درست کنند نزد ام البنین نمادی از مشک و دست و علم درست کنند "دودمه" نه در این مکان باید شاعران "چاردم" درست کنند با کریمان "کریم خانی"ها قطعه ی "آمدم" درست کنند دورگنبد چهار گلدسته ولی از داغ خم درست کنند کاش هرجیز را نمی سازند کوچه را دست کم درست کنند کوجه را در ادامه ی طرح ِ از حرم تا حرم درست کنند |
می رسد از مدینه بوی غم *** فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهار فرزندش *** در حریم بقیع ویران شد
آتش کینه شعله ها دارد *** از دل سر سپرده های یهود
لعنت حق به هر چه وهابی *** لعنت فاطمه به آل سعود
قصد دارند ریشه را بزنند *** صحبت از قبرها بهانه بُوَد
ریشه و بغض و کینه اینان *** آتش و دود و تازیانه بُوَد
لعنت حق بر آن کسانی که *** اولین شعله را به پا کردند
حق پیغمبر معظم را *** با لگد پشت در ادا کردند
در مدینه ز بعد پیغمبر *** ناله های بلند ممنوع است
در مرام پلید این مردم *** زن زدن از امور مشروع است
گریه کردند آسمانی ها *** با نوای حزینۀ زهرا (س)
به گمانم که باز تازه شده *** داغ مسمار و سینۀ زهرا (س)
بعد از آنکه زدند مادر ما را *** کینه های قدیم سر وا کرد
کاش روزیِ هیچکس نشود *** ضربِ سنگین سیلیِ نامرد
کاش مهدی بیاید و با او *** ریشه فتنه را براندازیم
عاقبت بهرِ مادر سادات *** گنبد و بارگاه می سازیم
با نیابت ز قبر مادرمان *** سوی ام البنین سلام کنیم
دست بر سینه در مقابل او *** مثل عباس احترام کنیم